دنیای سینمای ایران و جهان

اخبار و حواشی سینما را با ما دنبال کنید.از زندگی خصوصی بازیگران بدانید .هالیوود

دنیای سینمای ایران و جهان

اخبار و حواشی سینما را با ما دنبال کنید.از زندگی خصوصی بازیگران بدانید .هالیوود

(شماره 1) "سومین بخش شب"

1. مقدمه در دنیای سورئال وقوع حوادث شگفت و دور از ذهن امری بدیهی است؛ به طوری که حادثه ها از رویا بر می خیزند. خط اصلی داستان سرشتی فرا واقعی دارد و تشخیصاین که چه چیزی رویا و چه چیز واقعیت است، امکان پذیر نمی باشد به عبارتی مرز واقعیت و رویا مخدوش می شود. روایت شروعی واقع گرایانه دارد اما خیلی سریع با تسلسل و در غلتیدن رویایی در رویای دیگر، فضا وهمناک و رازآمیز می شود که همراه با ساختاری جستجو گرانه، نوعی سینمای هنر- وحشت را (art/ Horror)خلق می کند. از بزرگان این سبک دیوید لینچ است و جالب تر آن که، در سال 1971 آندری زولاوسکی، با خلق فیلم "سومین بخش شب"، که اولین اثر او می باشد، یکی از پیشگامان این سبک است. 2. معرفی فیلم ساز متولد 1940 در شهر لووف. شهری مصیبت زده. تجربه ی دردناک اشغال آلمان نازی را سپرینکرده در زیر یوغ دیکتاتوری اتحاد جماهیر شوروی به زانو درآمده. تحت فشار سرخ ها به اوکراین الحاق شده است. دوران کودکی و جوانی فیلمساز متاثر از این همه رنج و درد بوده است. پدرش(Miroslaw Zulawski) روشنفکری که تصادفی از اسارت آلمان ها جان سالم به در برده و اصلا فیلم مورد بحث بر اساس اتوبیوگرافی خود اوست. محتوای این فیلم و به ظاهر جنایت آلمان نازی را دست مایه قرار داده است و در حقیقت سمبلی است از جنایات دیکتاتوری سرخ که هوشمندانه سانسور آن زمان را درنوردیده است. فرصتی که به نمایش فیلم دوم دست نداد . در روزگار خود محتوای آثارش طلیعه ی نهضت آزادی لهستان بود که در ادامه و در دهه 80، به جنبشی به رهبری لخ والسامنجر گشت. 3. داستان و نقد فیلم نیمه اول فیلم با قرائتی از آیات کتاب الوحی(Book of Revelation) ، آخرین بخش از انجیل عهد جدید، آغازمی گردد.- سومین قسمت تاریکی- وقتی خورشید به تاریکی می گراید. آپوکالیپسی (آخرالزمان) که نیستی را جایگزین هستی نموده است و این آخرالزمان اشاره به شهر لووف لهستان اشغالی توسط نازی ها و مرگ محتوم مردمان آن دارد، که با جنایت بی رحمانه ی خانواده مایکل آغاز می گردد و در ادامه در تماس ناموفقبا رفقای پارتیزانش ( کشته شدن رابطش) تصادفا به خانه ای می گریزد که زن باردار ساکن آن هلنا، در حقیقت همزاد همسر از دست رفته اش مارتا می باشد که در عین حال شوهر هلنا ، زخمی و به جای او دستگیر می شود. در نیمه دوم فیلم، در فضایی رمز آمیز و رویا گونه و وهمناک، همراه با اینسرت تصاویری مرگ بار از جنایات گشتاپو، شاهد جستجوی مایکل از پی همسر هلنا، ارتباطش با او و خاطرات قرینه اش از مارتا هستیم که در نهایت به مواجه ی مایکل با جسد خودش ختم می گردد. به عنوان نقطه ی شروع کار، تکنیک والای زولاوسکی در بیان احساسات منتجه از محیط زندگی خود، قابل تحسین و به نوعی آوانگارد است. دوربین روی دست، از صحنه آغازین مرگ مارتا بیننده را همراهی می کند و با سرعت حرکت دوربین خود، احساسات و آشفتگی موقعیت های جاری در فیلمرا به بهترین نحو منتقل می کند. میزانسن، فضاسازی سرد همراه با تصاویر خارق العاده ی آخرالزمانی، احساس یاس، نا امیدی همراه با نوعی پوچی ناشی از تسلیم را القا می سازند. تکرار نمایش پله های مارپیچی کهرو به بالا می روند، حاکی از فضای تهی و فرار شخصیت ها از آن و همدیگر، می باشد. نما های بی نظیر از شپش های انگل خون خوار به بهانه ی یافتن واکسن بیماری تیفوس، نماد هوشمندانه ای ست که در فضایی سورئالیستی، بهره کشینظام دیکتاتوری را زیر سوال می برد. تاکید بر آرمان های ایده آلیستی، رویزیونیسم (تجدید نظرطلبی) حاکم بر جبهه کمونیسمت آن زمان که در ادامه به سقوط آن منجر شد، را نمایان می سازد. نقطه ی اوج دقایق پایانی فیلم، وقتی که مایکل در جستجوی همسر هلنا، جسد خود را میابد، فیلم های لینچ را تداعی می کند و حلقه ی معمایی فراواقعی را تکمیل می نماید آن هنگام که با بازگشتی به صحنه ی آغازین هلنا به هیبت مارتا در می آید. تاثیرگذاری فیلم بر ساخته ی جوزف لوزی ، آقای کلاین، انکار ناپذیر است و فضای وحشت فیلم بی شباهت به آثار کرانبرگ نمی باشد. گردآوری و نگارش- سایه-
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد